میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه
تنها غمگینم و تنها غمگین
شاید زلزله
گذر غمهای صد سال است در چند لحظه
شاید...

با کریمان کارها دشوار نیست
اگه ایرادی داره عذر خواهم .
فقط چون برام خاطره داره اینجا آوردمش
یاد اون ایامی که فکرم دنبال چیرای دیگه ای بود
اگـــــــر بی پنـــــاهی بگو یا حسن
چو بی تکیه گــــاهی بگو یا حسن
تو را می بــــــــرد تا بلنــــدای ماه
اگــــر قـــعـر چـــاهی بگو یا حسن
به هر قطره اشکی صدایش نمــــا
به هر ســـوز و آهی بگو یا حسن
کریمـــــانه مشتاق دیــدار توســـت
سپـیـــدی،سیـــــاهی بـــگو یاحسن
فقـــــط خالـصــــانه بیـــــا سوی او
در اوج تبـــــاهی بــــــــگو یاحسن
در رحمتش بر کسی بســــته نیست
بخواه هر چه خواهی بگو یا حسن
مدد گیــــــر از او به ترک گنـــــــاه
چو غــــــــــرق گناهی بگو یا حسن
از زمین کربلا تا عرش چندان راه نیست
کربلایی شدم....
شیعه یعنی پای تا سر انتظار
نشد که از تو بخوانیم و خون جگر نشویم
پُر از شــــــراره نگردیم و شعله ور نشویم
تویی شکســـته ترین بغض در زمانه ی ما
چگونه با تو بمانـــــــــیم و دیده تر نشویم
تو آفتــــــــــــابی و سوی خداست مقصد تو
روا مبــاد که ما با تو همســــــــــفر نشویم
میـــان ما و شما صد هزار فرسنــــگ است
کـــــرم نمـــا که از ایـن دور، دورتر نشویم
خـــــــــدا کنـــــد که به فــکر غریبیت باشیم
خــــدا کنــــــد که برای تو درد ســـر نشویم
تابستان۸۹
تنهایی محض
یک عمــــــر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
"استاد بهمنی"
از تو تــمام باورم را پس گرفتم
لبــــخندهای آخرم را پـس گرفتم
کابوسِ دلتنگی چندیـن ساله ام را
عشـــق نـدامت آورم را پس گرفتم
پروانه شـــمع تو بودم روزگـاری
برگشتم و خاکســـترم را پس گرفتم
سهم کمم از زنده بودن،ساده بودن
ته مانده های پیکرم را پس گرفتم
شادم که گرچه پایمالم کردی امروز
گلــبرگــهای پرپـرم را پس گرفتم
و باز هم انتظار
هنــوز دیـده به راهــم که از سـفر برسی
مســافر دل مـن کـــاش زودتـــر برســـی
ســوار نور به دست اُمیــــدهایی و کاش
زسـمت تیره ی شبهای بی سحـر برسی
تو قصه ی همه ی عُمر انتظـــــــار منــی
خدا کند که همین روزها به ســر برسی
بــــرای آمدنت قلب من مهیـــــا نیســـت
تمام ترس من این است بی خبـر برسی
از ایــــن غــریبی مُمــــتد گلایـه دارم باز
به داد بی کسی مـــا ، شما مگر برسی
اُمیــد بسته ام و وای اگــــر چنین بشود
که بعد مــرگ من آقـــا تو از سفر برسی
ما چه داریم که تقدیم مقام تو کنیم
میر سد روزی که می آیی ز راه
کجاست هم نفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می کشد از روزگار هجرانش
گذشـــت عمر من و عمر روزگـــار گذشت
جوانی ام هـمه در بــهت انتظـار گذشت
جوانی ام که نه تنها تـمام زندگـی ام
بـــدون دیدن تو کنــج مرگــزار گذشت
فقط به شوق زمانی که عاشــــق تو شوم
چه دردها که بر این قلب بی قرار گذشت
جواب این همه حسرت بگو به عهده ی کیست
جواب این هـــمه سالی که بی بهار گذشت
چه روزهای قشنگی که با تو می شد بود!
چه روز هــا که به تلخی شام تار گذشت
بهار ۸۸
با تو
سلام به همه دوستانی که لطف دائمشون بر سر من هست
وامیدوارم که همواره باشه
امروز تصمیم گرفتم که به توصیه چند تن از دوستان خوبم به خصوص جناب آقای صرافان عزیز
اسمم رو به صورت کامل در وبلاگم بنویسم که امیدوارم به صلاح باشه
پیشاپیش از همه ی کسانی که با اسم مخفف اذیتشان کردم معذرت میخواهم
البته اینم جدید ترین کارم که امیدوارم ایراداشو دوستانم بگیرند
هــــر شب کنــــار بستر گــرم کتابهـا
آهسته می روم به تـماشــای خوابهــــا
اینگونه خویش را به تـو نزدیک می کنم
دور از تـمـام دغــدغه و اضطــــرابها
تو مثل سیب ســـرخ در آغـوش جـوی آب
آکـنـــده ای ز وســـوسه ی انتـخـابها
غـرق خیال می دوم از خود به سوی تو
چون جاده ای که پُر شده است از سرابها
گُم میشوم دوباره از اینکه"چرا نشد؟"
در قـهقـرای ســـاده تریـنِ جــوابها
دیـگر به زخـمهای دلـم خو گرفته ام
چون شب کنـــار آمــده ام با شهابها
از زمزمه دل تنگیم از همهمه بیزاریم
من از این روزهـــای پــوچ و محنت بــار بـیزارم
و حتی از همین جـــان کنــدن اشعـــــــــــار بیزارم
چنـــان ماهی میـــان تنگ خود سر در گـُم خویشم
از ایـن چرخیـــدن پیوسـته در تکــــــــــرار بیزارم
هجوم خاطـــــــراتت را به قلب خویــــش می بندم
من این سویم،تو آن سویی،از این دیـــوار بیزارم
نبــودی تو، نخـــواهی بود،اصــلا ًهیچ،هیچ ِهیچ
نمی دانـم چـــــرا امّـا از این اِنکــــــــــار بـیزارم
تو باید با...ومن باید...وباید بعد از این هرگز...
نمی خواهم"نباید"، من از این اجبـــــــار بیزارم
پـــریـدن را نمی فـهــــمم وبــودن را بـدون تــــو
از این دنیـــــای بی تــو بــر ســـرم آوار بیـزارم
ممنونم از همه کسایی که به من همیشه لطف داشتن و دارن
پ. ن ۱- شعر رو تازه نوشتم روش زیاد کار نشده
پ.ن۲ـ اگر جایی ایراد داره حتما به من گوشزد کنید
همه چیز هست به جز.....................................
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مُرد
سال جدید رو به همه تبریک عرض میکنم
والبته امیدوارم یکی از مهمونای عید امسالمون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشه
شیعه هر چی شادم باشه باز یه بغضی ته گلوش هست...
بیا که با تو بگویم تمام دلهــــره ها را
ونــــاله های شکسته میان حنجـره ها را
واینکه بی تو چه شبها٬غریب و خسته وتنها
میـان گریه شنــیدم دروغ شب پـره ها را
بیــا و یـک بغـل از صبح وآفتـاب بیاور
به سـمت خود بگشـا التمـاس پنجره ها را
به ازدحـــام خـدا و طنـین عشـق بیامیز
نگــاه مـات و سکوت غریب خــاطره ها را
گـره به کار جهانی فتــاده بی تو گل من
بیـا و خود بگشا اضطـراب این گره ها را
این آخرین پست سال ۹۰بود
بوی خاک باران خورده می آید
گریه
دلیل نمی خواهد
خوش باد قناریان عاشق...
یک عـمر ترانه های تکــــراری خواند
کار دل خــود را همه شب زاری خواند
من مُردم و او هنـــــوز هم زنده وشاد
هر چند که زخم خویش را کاری خواند
در اوج سلامتی و بیمـــــــاری خواند
از عاشقی و جنون و هُشیاری خواند
امــروز خودم دیدم در کنــــــــج قفس
از بهر دو تـا دانه به نا چاری خواند
مرگ بر عشق
یک دل بی پنـــــــاه سهم من است
انتظـــــار و سکـوت وچشـــم تری
بسته بر پیچ راه ســهم من اســت
من سیـــاوش ترین غــــرورم وحیف
شعله هــای گنــــاه سهم من است
خنـــده های سپیــــد قسمـت توست
بغضــهای سیــــــاه سهم من اسـت
چشمـه ای در مسیر دشــــت شبـــم
که فقط عکس مــــاه سهــم من است
تـو زلیـــخای قصه هـــا شــدی و
کنج تاریک چـــــــاه سهم من است
"مـرگ بـر عشـق" گــرچه می دانـم
بـاز هــم اشتبــاه سهم من اســت
ناگهان مرگ بیاید که دگر باید رفت
به تساوی تقسیم نمیشود
حیرتا!
که هنوز
کسی به سهم کم اش از مرگ
اعتراض نکرده است
استاد بهمنی
عاقبت چشم انتظار مبادا...........
دیروز است
نه من
آن شاعری که دیروز
از فردایی می سرود
که امروز نیست
استاد بهمنی






عشق. نفرت .غم .شادی .امید. دلواپسی .